میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

همه هســــــتی من

stop feeling

این روزا یه جوریم نمی دونم خوبم یا بد یه مجموعه ایی از احساس های مختلفم پر از بالا و پایینم تو مهدت رو دوست داری و با کمال میل راهی می شی خوب این خیلی خوبه سر کار می رم و کارم رو هم دوست دارم با همه سختی ها و آسونیاش اینم خیلی خوبه مهم تر از همه اینه که تو رو دارم و طبق معمول از داشتنت خیلی خوشحالم توی یه برهه ایی احساس می کردم خیلی سرتق شدی اما رفتارم رو باهات نرم تر کردم خیلی نرم تر تو هم خوب شدی  پس بودنه با تو هم خیلی خوبه کلاس ورزش هم می رم و از اینکه ورزش سنگینی مثله پیلاتس رو دارم انجام می دم خوشحالم اینم خیلی خوبه سریال می بینم کتاب می خونیم بازی های فکری می کنیم می خوابیم همه اینا خیلی ...
29 دی 1393

سگه نازنین

همه قصه هام تو هستی لحظه لحظه هام تو هستی تو خیالم توی خوابـــــم پا به پام بازم تو هســـــــــــتی دیشب داشتیم با هم کارتون می دیدیم بهت می گم میکاییل من از این سگه خوشم نمیاد !!! می گی : نه !!! این سگه ناسَنینیه ( نازنینیه !!! ) منو می گی این شکلی بودم  اینجوری هم شدم  !!! می گی : مامان امروز تو مهد کودک منو رایان و امیرستان ( امیر احسان ) خیلی وحشی شده بودیم می گم خوب چی کار می کردین ؟!؟! می گی بدو بدو می کردیم زیر میز قایم می شدیم . مامانی می برمت کلاس اُرف بزور نگهت می دارم اصلا واینمی سی  همش می گی : اَستم ( خسته ام ) خوب حق داری از صبح که مهدی بعدش هم کلاس ام...
27 دی 1393
1